دلم سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت...
ما «اسیر» عنایت تو هستیم و «مسکین» و محتاج شفاعتت. اینک «یتیم» هجران توییم و سیه پوش نیلوفر ساقه شکسته ی شهود؛ « و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا ً و یتیما ً و اسیرا». ما را نیز به طعام معرفت و محبت، میهمان کن و از زلال زمزم خیر کثیر، بنوشان ای عطیه ی عرش! یا فاطمه، یا سیدتنا و مولاتنا! ادرکنا!
فاطمه (عليها السلام) تا وقتى كه رسول خدا از دنيا نرفته بود، سختى ها و تلخى ها زندگى را با ديدن سيماى تابناك پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) بر خود هموار مى نمود، ملاقات پدر تمام رنج ها را از خاطرش مىزدود و به او آرامش و قدرت مى بخشيد.
امّا رحلت رسول خدا، مظلومیت ولی خدا، از دست رفتن حقّ، و بالاتر از همه دگرگونيهايى كه پس از رسول گرامی اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) ـ به فاصله اى اندك ـ در سنّت مسلمانى پديد آمد، روح و سپس جسم دختر پيغمبر را سخت آزرده ساخت.
چنان كه تاريخ نشان مى دهد، او پيش از مرگ پدرش بيمارى جسمى نداشته است.
داستان آنان را كه به در خانه او آمدند و می خواستند خانه را با هر كس كه درون آن است آتش زنند شنيده ايد.
خود اين پيشامد، به تنهايى براى آزردن او بس است، چه رسد كه رويدادهاى ديگر هم بدان افزوده شود.
دختر پيغمبر، نالان در بستر افتاد.
زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.
آن بانوى دو جهان، خطبه اى بليغ در جمع آن زنان بيان فرمود كه با نقل بخشى كوتاه از آن، گوشه اى از دردِ دين و سوز و گداز مكتبى زهرا(عليها السلام) و شِكْوه او از مردم فرصت طلب و غاصبان ولايت را درمى يابيد.
از درد سخن گفتن و از درد شنيدن با مردم بى درد ندانى كه چه دردى است!
«به خدا سوگند، اگر پاى در ميان می نهادند، و على را بر كارى كه پيغمبر به عهده او نهاد، مى گذاردند، آسان آسان ايشان را به راه راست مى بُرد، و حقّ هر يك را بدو مى سپرد... شگفتا! روزگار چه بوالعجب ها در پس پرده دارد و چه بازيچه ها يكى پس از ديگرى برون مى آرد.
راستى مردان شما چرا چنين كردند؟ و چه عذرى آوردند؟ دوست نمايانى غدّار، در حقّ دوستان ستمكار و سرانجام به كيفر ستمكارى خويش گرفتار.
سر را گذاشته و به دُم چسبيدند! پى عامى رفتند و از عالم نپرسيدند! نفرين بر مردمى نادان كه تبهكارند و تبهكارى خود را نيكوكارى می پندارند!»
سرانجام، دختر پيغمبر، دنيا را به دنيا طلبان گذاشت و به لقاى پروردگارش شتافت.
فاطمه را شبانه دفن كردند و على(عليه السلام) او را به خاك سپرد و رخصت نداد تا سران سقیفه بر جنازه او حاضر شود، و او اين گونه مظلوم و شهيد از دنيا رفت...
***
مردی همسرش را به نزد حضرت فاطمه(س) فرستاد تا از ایشان سوال کند که آیا او از پیروان و شیعیان آن حضرت محسوب می شود یا نه که حضرت فاطمه(س) در پاسخ فرمودند: به شوهرت بگو اگر به آنچه خواسته و هدف ماست عمل می کنی و از آنچه ما نهی می کنیم، بیزاری می جویی، بدان که از شیعیان ما خواهی بود. در غیر این صورت از شیعیان ما نخواهی بود.
زن جواب را به اطلاع شوهر خود رساند. مرد از این پیام بسیار ناراحت شد و فهمید که مسوولیت شیعه بسیار حساس و سنگین است.
مرد سپس با خود گفت: وای بر من! در امان ماندن از گناه بسیار مشکل است. پس من اهل جهنم هستم و همیشه در آن خواهم ماند.
آن زن جریان اندوه شوهر خود را برای فاطمه زهرا(س) تعریف کرد و آن حضرت فرمودند: به او بگو آن طور که تو فکر می کنی نیست. زیرا پیروان ما بهترین اهل بهشت هستند اما هر کسی که ما و دوستان ما را دوست داشته و با دشمنان ما دشمن باشد و قلب و زبانش نیز با ما همراه باشد، ولی امر ما را اطاعت نکند و از آنچه نهی نموده ایم پرهیز نکند، جزو رهروان ما محسوب نمی شود.
حضرت فاطمه زهرا(س) در ادامه فرمودند: با این وجود، شیعیان ما در بهشت هستند اما پس از آنکه گناهان و آلودگی های آنان بواسطه زحمت و رنج فراوان در دنیا یا در قیامت پاک شود. پس به وسیله محبتی که به ما دارند، در بهشت به حضور ما می رسند.
رهبر معظم و فرزانه انقلاب اسلامی:
توصیف قله های هدایت، کار ساده ای نیست؛ مخصوصاً وقتی که بزرگان هم چنین بگویند: «من حقیقتاً، نه به عنوان تعارف، نه به عنوان یك حرفِ هزاران بار تكرار شده، واقعاً قاصرم؛ زبان قاصر است، دل قاصر است، ذهن قاصر است كه بخواهد از این مقام بلند، تعریف و تجلیل كند.»1
خب دلیل چنین سخنی چیست؟ «این همه فضیلت، اینهمه درخشندگى، اینهمه كبریا و عظمت؛ كه كسى مثل پیغمبر وقتى فاطمهى زهرا بر او وارد می شد، "قام الیها" 2 نه فقط بلند می شد، بلكه بلند می شد و به سمت او می رفت. یك وقت یكى وارد اتاق می شود، شما به احترامش بلند می شوید؛ یك وقت كسى وارد اتاق می شود، شما با اشتیاق به طرفش می روید. اینها مگر شوخى است؟ این بحثِ پدر - فرزندى نیست. پیغمبر خدا اینجور از فاطمهى زهرا تجلیل می کند ... اینها مقامات فاطمهى زهراست ... خب، مگر می شود دربارهى این بزرگوار، امثال ما حرف بزنیم؟» 1
در این گونه مواقع، بعضی از افراد، دچار اشتباه محاسباتی می شوند؛ یعنی پیش خود این گونه فرض می کنند که با وجود چنین اختلاف زیادی، امکان پیروی از این شخصیت وجود ندارد اما حقیقت این است که «با همهى اینها، این بزرگوار الگوست ... ائمهى ما (علیهمالسّلام) كه بدون تردید، رتبه و مقامشان از ملك و فرشتگان مقرب خدا بالاتر است، جورى زندگى نكردند... كه از دسترس ما خارج باشند... به فرمودهى مرحوم علامهى طباطبائى، مِثل آن كسى است كه روى قلهى كوه ایستاده است، به مردم میگوید بیایید اینجا؛ به سمت خود، به سمت قله، به سمت اوج فرا می خواند... میگویند بیایید، بیایید. راه همین است؛ ما باید دنبال ائمه راه بیفتیم؛ زندگى آنها الگوى ماست. بله، " الا و انکم لا تقدرون علی ذلک" 3 ما مثل آنها نمیتوانیم حركت كنیم ... ما طاقت این را نداریم؛ اما میتوانیم آن راهى را كه آنها رفتند، مسیر زندگىمان قرار بدهیم؛ این را جهت قرار بدهیم، در این جهت حركت كنیم.»
1- بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع مداحان / 23 اردیبهشت 1391
2- فضایل الخمسه / ج3/ ص 127
3- نهج البلاغه/ نامه 45